آنطون بارا (مسیحی): اگر حسین از آن ما بود، در هر سرزمینی برای او بیرقی برمی افراشتیم و در هر روستایی برای او منبری بر پا می نمودیم و مردم را با نام حسین(ع) به مسیحیّت فرا می خواندیم.
چه شد که جاماندیم از قافله ی حسین(ع)؟!
وقتی به خانه برگشت، دیدم یکی از کله قندها نیست. به او گفتم:
-« حسین آقا! آن یکی کله قند کجاست؟ قرار بود پنج تا بگیری!»
-« وقتی به خانه بر می گشتم، بنده ی خدایی را دیدم که به کیسه ی قندم نگاه می کند. بعد به چشم هایم نگاه کرد و گفت، آقا! خوش به حالتان که کیسه کیسه قند می خرید؛ ما باید یک کیلو و دو کیلو قند بخریم. خیلی دلم برایش سوخت؛ برای همین سر کیسه را باز کردم و به او گفتم، هر چه می خواهد بردارد. او هم یک کله قند برداشت.»
با نارحتی به او گفتم:
-« حسین! خودت می دانی ما تازه مستقل شدیم؛ مهمان های زیادی هم برای تبریک به خانه ی ما می آیند؛ وضع مالی مان هم زیاد خوب نیست؛ نباید این کار را می کردی!»
دست روی شانه هایم گذاشت و گفت:
-« صدیقه جان! ناراحت نباش. به خدا توکل کن و شکرگزار او باش. خدا کریم است و روزی ما هم به دست اوست.»
با حرف هایش آرام شدم و چیزی نگفتم.
سه روز بعد از این قضیه، دوست و همکلاسی حسین، رستم رستمی که بنای خانه ی ما هم بود، به اتفاق خانواده اش به منزل ما آمد.
من بعد از خوش آمدگویی به آنها، به آشپزخانه رفتم تا برای مهمان ها غذا درست کنم. بعد از چند دقیقه، آقای رستمی « یا ا... کنان» وارد آشپزخانه شد و گفت:
-« ببخشید خواهر! من کادوی برای شما نیاوردم؛ ولی چیزی را به عنوان کادو به شما می دهم که مطمئن هستم به آن نیاز دارید.»
-« دیدم به دستش، سه کله قند و یک بسته چای و مقداری شکر است!»
راوی : صدیقه صابری همسر شهید حسین طاهری فرح آبادی
نتیجه مذاکرات : برد _ برد
شاید پای مصنوعی دکترجلیلی کلاس مذاکرات را پایین آورده بود
شاید هم سادگی دکترجلیلی ...
درهرحال؛ خسته نباشید آقای دکتر ظریف!
شاگرد: استاد، چکار کنم که خواب امام زمان(عج) رو ببینم؟ استاد: شب یک غذای شور بخور،آب نخور و بخواب. شاگرد دستور استاد رو اجرا کرد و برگشت. شاگرد: استاد دیشب دائم خواب آب میدیدم! خواب دیدم بر لب چاهی دارم آب مینوشم،کنار نهر آبی در حال خوردن آب هستم! در ساحل رودخانه ای مشغول...! استاد فرمود: تشنه آب بودی خواب آب دیدی؛ تشنه امام زمان(عج) بشو تا خواب امام زمان(عج) ببینی...! ------------------------------------------------------------ پ.ن1 : مولاى من! اى خسته سالهاى طولانى غیبت ، اى رنجور نامردمى ما ، دلم ظهورت را می خواهد نزدیک ِ نزدیک ِ ...حواسمون حواسم باشه گرفتار
یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ:
میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند و حال آنکه خدا؛ گر چه کافران را ناخوش آید، نور خود را کامل خواهد گردانید.
پ.ن: اسلام اوج می گیرد و چیزی بر آن اوج نخواهد گرفت...
غیرت مرد و حجاب زن دو روی یک سکه اند ! اما وای به روزی که این سکه از این دست به آن دقا روح الله ... مردی از اهل قم قیام خواهد کرد و مردم را به سوی حق فرا خواهد خواند و بر گرد او قومی همچون پاره های آهن اجتماع خواهند کرد ، قومی که تندباد عواطف آنان را نخواهد لرزاند، از جنگ خسته نخواهند شد و بر خداست که توکل می کنند ... ---------------------------------------------------------------- پ.ن : 1. از همه دوستانی که در نبود ما به وبلاگمون سر زدن و کامنت گذاشتن هم تشکر میکنیم بابت لطفشون هم عذرخواهی که نتونستیم به وبلاگاشون سر بزنیم ... ست شود ...
هزار مدعی دروغین پیدا می شود و هزار هزار صاحب و مالک!
رگ غیرت عده ای ناگهان پنچر میشود و بی حیایی عده ای،زبان زده خاص و عام!
به گونه ای که میگویند :
ای بابا آدم دلش باید پاک باشه ،خدا هم تو قرآنش یه چی گفته که یه چی گفته باشه حالا ...!