(قائم آل محمد)

پیامبر(ص) مـــیفرماید:مــــهدى از فرزنـــــــــدان مــــن است که چـــــــهره اش چـــون ستاره تــابان است .

(قائم آل محمد)

پیامبر(ص) مـــیفرماید:مــــهدى از فرزنـــــــــدان مــــن است که چـــــــهره اش چـــون ستاره تــابان است .

شششhttp://www.miyanali.com/patch2image.php?patch=usr/hossein-1351/gal5925.jpg&830935578عکس و تصویر امروز آخرین پنجشنبه ساله بیایید برای آمرزش گناهان و شادی روح همه عزیزانی که الان ...

داستان نیس ، حقیقـــــــته.

download.jpg

این مرد «دیوید مک‌ایلوت» است که شرح حالش در ژورنال پزشکی «نیوانگلند» منتشر شد؛ به‌عنوان مردی که یک سمت صورتش66 ساله است و طرف دیگر 86 ساله. او خود شرح می‌دهد پوست یک سمت صورتش به‌مرور زمان ضخیم می‌شود و چین و چروک‌های وحشتناکی روی آن پدید می‌آید و در نهایت چاره‌ای نمی‌بیند جز اینکه به پزشک مراجعه کند.

دکتر معالج او می‌گوید: «این مرد ۲۸ سال راننده خودروی بارکش بوده است و برخورد یک طرفه نور خورشید به سمت راست صورتش باعث می‌شود به تدریج این تغییرات در پوست صورتش ایجاد شود چون UVA به راحتی از شیشه کناری ماشین عبور کرده و به تدریج این چروک‌ها را ایجاد کرده‌است، این نوع فرابنفش چندان پوست را نمی‌سوزاند ولی در عوض حسابی پوست را پیر می‌کند.» 

این عکس شاید بتواند شما را متقاعد کند که استفاده از ضدآفتاب تنها یک عمل آرایشی نیست بلکه برای سالم ماندن پوست باید به هر طریق از آن در مقابل آفتاب محافظت کرد که این محافظت هم شامل کرم‌های ضد‌آفتاب می‌شود و هم محدود کردن مواجهه با آفتاب یا استفاده از کلاه‌های لبه‌دار. در مورد این بیمار خاص تشخیص سندرم «Favre–Racouchot» داده شد؛ سندرمی که ناشی از آسیب دیدن پوست بدن با نور است که «درماتوهیلوز» هم خوانده می‌شود

عدالت و لطف خدا

زنى به حضور حضرت داوود (ع) آمد و گفت: اى پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل؟

داوود (ع) فرمود: خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند.

سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟

زن گفت: من بیوه زن هستم و سه دختر دارم، با دستم ریسندگى مى کنم، 
دیروز شال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم تا بفروشم و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم ، ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تأمین نمایم .

هنوز سخن زن تمام نشده بود که ...
در خانه داوود (ع) را زدند ، حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد ، ناگهان ده نفر تاجر به حضور داوود (ع) آمدند و هر کدام صد دینار (جمعاً هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: این پولها را به مستحقش بدهید. حضرت داوود (ع) از آن ها پرسید : علت این که شما دسته جمعى این مبلغ را به اینجا آورده اید چیست ؟ عرض کردند: ما سوار کشتى بودیم ، طوفانى برخاست ، کشتى آسیب دید و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم ، ناگهان پرنده اى دیدیم ، پارچه سرخ بسته اى به سوى ما انداخت ، آن را گشودیم ، در آن شال بافته دیدیم ، به وسیله آن مورد آسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار، بپردازیم و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ماست به حضورت آورده ایم تا هر که را بخواهى ، به او صدقه بدهى.

حضرت داوود (ع) به زن متوجه شد و به او فرمود : پروردگار تو در دریا براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى ؟ سپس ‍ هزار دینار را به آن زن داد و فرمود : این پول را در تأمین معاش کودکانت مصرف کن ، خداوند به حال و روزگار تو ، آگاهتر از دیگران اس
ت.