(قائم آل محمد)

پیامبر(ص) مـــیفرماید:مــــهدى از فرزنـــــــــدان مــــن است که چـــــــهره اش چـــون ستاره تــابان است .

(قائم آل محمد)

پیامبر(ص) مـــیفرماید:مــــهدى از فرزنـــــــــدان مــــن است که چـــــــهره اش چـــون ستاره تــابان است .

 مرد ثروتمندی نزدیک  روستایى در کنار ساحل ایستاده بود .

 قایق کوچک ماهیگیرى از انجا رد شد که داخلش چند تا ماهى بود!


 مرد ثروتمند از ماهیگیر  پرسید: چقدر طول کشید تا این چند تاماهی رو  بگیرى؟

 ماهیگیر : مدت خیلى کمى ! 

مرد ثروتمند : پس چرا بیشتر صبر نکردى تا بیشتر ماهى گیرت بیاد؟

 ماهیگیر : چون همین تعداد هم براى سیر کردن خانواده ام کافیه ! 

مرد ثروتمند : اما بقیه وقتت رو چیکار میکنى؟ ماهیگیر : تا دیروقت میخوابم! یک کم ماهیگیرى میکنم!با بچه هام بازى میکنم! با زنم خوش میگذرونم! بعد میرم تو دهکده میچرخم! با دوستام شروع میکنیم به گیتار زدن و خوشگذرونى! خلاصه مشغولم با این نوع زندگى !

مرد ثروتمند : من  درس خوندم و میتونم کمکت کنم! تو باید بیشتر ماهیگیرى بکنى! اونوقت میتونى با پولش یک قایق بزرگتر بخرى! و با درآمد اون چند تا قایق دیگه هم ضافه میکنى! اونوقت یک عالمه قایق براى ماهیگیرى دارى ! ماهیگیر : خب! بعدش چى؟ آمریکایى: بجاى اینکه ماهى هارو به واسطه بفروشى اونارو مستقیما به مشتریها میدى و براى خودت کار و بار درست میکنى… بعدش کارخونه راه میندازى و به تولیداتش نظارت میکنى… این دهکده کوچیک رو هم ترک میکنى و میرى شهر ! بعدش شهرهای بزرگ تر ! کشورهای مختلف میری که دست به کارهاى مهمتری میزنى …

ماهیگیر: اما آقا! اینکار چقدر طول میکشه؟ 

مرد ثروتمند: پانزده تا بیست سال !

 ماهیگیری: اما بعدش چى آقا؟

مرد ثروتمند: بهترین قسمت همینه! موقع مناسب که گیر اومد، میرى و سهام شرکتت رو به قیمت خیلى بالا میفروشى! اینکار میلیونها دلار برات عایدى داره !

 ماهیگیر: میلیونها دلار؟؟؟ خب بعدش چى؟

مرد ثروتمند: اونوقت بازنشسته میشى! میرى به یک دهکده ساحلى کوچیک! جایى که میتونى تا دیروقت بخوابى! یک کم ماهیگیرى کنى! با بچه هات بازى کنى ! با زنت خوش باشى! برى دهکده و تا دیروقت با دوستات گیتار بزنى و خوش بگذرونى!!!

ماهیگیر : نگاهی به مرد آمزیکایی کرد و گفت :خب من الانم که دارم همینکارو میکنم!!!


من هیچ وقت گریه نمیکنم چون اگه اشک میریختم آذربایجان شکست میخورد

 و اگر آذربایجان شکست میخورد ایران زمین میخورد ...اما تو مشروطه دو بار

 اون هم تو یه شب اشک ریختم ...

حدود 9 ماه بود تحت فشار بودیم ..بدون غذا .. بدون لباس.. از قرار گاه اومدم بیرون ...چشمم به یک زن  افتاد با یه بچه تو بغلش .. دیدم که بچه از بغل مادرش اومد پایین و چهار دست و پا رفت به طرف بوته علف ...علف رو از ریشه درآورد و از شدت گرسنگی شروع کرد خاک ریشه ها  رو خوردن ... با خودم گفتم آلان مادر اون بچه  به من فحش میده و میگه لعنت به ستارخان که مارو به این روز انداخته...

اما... مادر کودک اومد طرفش و بچش رو بغل کرد و گفت :

عیبی نداره فرزندم ...خاک می خوریم اما خاک نمی دهیم ...

اونجا بود که اشکم در اومد ...


با خودم گفتم باید امشب حمله کنیم ... رفتم و به سربازام گفتم باید امشب حمله کنیم ... یه سردار میخواهم که بره و به باقرخان خبر بده که بعد از نماز صبح حمله میکنیم ...اما بدونید هر کس برود امیدی برای زنده موندنش نیست...

      یکی بلند شد و گفت : من میرم !گفتم نه تو زن وبچه داری .. یکی دیگه بلند شد گفتم نه تو مادرت تنها میمونه .... یه نفر بلند شد گفت: من میرم چون من نه  زن و بچه دارم نه پدرو مادر ...گفتم باشه .. صبح یه اسب بهش دادم و رفت...

     اون سردار جوون  رفته بود و خبر داده بود و وقت برگشتن از پشت با تیر زده بودنش ... خودش رو به زور رسونده بود به قرارگاه ... به طبیب گفتم این از سربازهای خوبه منه ...سعی کن حتما معالجش کنی ...
      طبیب چند دقیقه بعد با گریه از چادر اومد بیرون و بهم گفت :

سردار !! تو چطور سرداری هستی که هنوز

 نفهمیدی سربازت زنه یا مرده ...؟!!!

   اونجا بود که فهمیدم اون زن موها شو کوتاه کرده بود و اومده بود تو میدون و وقتی طبیب میخواست معالجه ش کنه به خاطر این که بدنش را  لخت نبینه نذاشته بود پیرهنش رو دربیاره ...
دوباره اشکم ریخت...

روحش شاد

How to cover a flower girl basket width=

در آخرالزّمان بنیاد خانوده‌ها به شدّت سست و آسیب پذیر

خواهد شد و فسادها، فتنه‌ها و آفت‌های فراگیر این دوران،

در متن تمام خانه‌های شرق و غرب عالم نفوذ خواهد یافت

و نه تنها فرزندان که پدران و مادران را نیز فراخواهد گرفت:

"در آخرالزّمان، خواهی دید که پدران و مادران.

رتباط خانواده با دیگران

یکى از مسائل مهم در هر خانواده ، ارتباط‏ هایى است که با خانواده‏ ها یا افراد دیگر برقرار مى ‏کنند . این مسئله در سرنوشت حیاى خانواده و سلامت آن ، تأثیر فراوان دارد . 
در این جا دو بحث کلّى مطرح مى ‏شود : 
یکى این که این رابطه با چه کسانى برقرار مى‏ شود ؟ 
و دیگر ، این که این رابطه به چه شکلى انجام مى ‏شود ؟

ا