در دولت او (امام زمان) مردم آنچنان در رفاه و آسایش به سر می برند که هرگز نظیر آن دیده نشده است.
من از هــــــــــــــلال روشن شـــوال دلگیرم
از عشق های مثل سیب کـــــــــال دلگیرم
نه یوســـف آمـــد سوی کنعان نه خـبر از او
من از کتـاب حــــــافظ و این فــــــال دلگیرم
یک یک تمام جمعه ها طی شد بدون تــــو
من از تمامی جمعه های ســــــــال دلگیرم
تو روضه می خوانی و من در گریه ی بی تو
از ماجرای خـــــــــــــیمه و گـــــودال دلگیرم
قول دادم "مادرم" را به حریمت ببرم
سَنَه قوربان...
آی حسین جان...
مَنی بد قول اِلمه...
عارفی را پرسیدند: چگونه صبح خویش آغاز کردی؟ گفت: با تاسف بر دیروز و بیزاری از امروز و خوار داشتن فردا!. گفت به سختی می کوشم. پرسید: آیا به خواسته خویش رسیده ای؟ گفت: نه! گفت: این، دنیایی ست که عمر خویش در طلب خواسته هایش صرف کرده و بدان نرسیده ای پس، چگونه خواهی بود درباره ناخواسته هایش؟ مردی صاحب خانه خود را گفت: چوب های این سقف را اصلاح کن که صدا می دهد. صاحب خانه گفت: نترس که تسبیح می گوید. مستاءجر گفت: از آن می ترسم که او را رقت قلب دست دهد و به سجده افتد.عارفی به دولتمندی گفت در طلب دنیا چگونه ای؟
برگرفته شده از saghebezahra.blog.ir
مشکل مالی داشت و پشت سر هم بدبیاری می آورد.
به این فکر افتاده بود برود پیش فالگیر یا دعانویسی که از آن طریق مشکل را حل کند.
گفتم یک راه هم من بگویم اگر ضرر کردی خسارتش با من.
پرسیدم دعانویس چقدر می گیرد؟
گفت از 100 به بالا.
گفتم هدیه ای کوچک برای مادرت بخر و از او بخواه تا برایت دعا کند،
اگر مشکلت حل نشد هزینه هدیه با م
g.irکسی به نزد یکی از عارفان رفت و او را گفت:
در تنهایی دلتنگ نمی شوی؟
عابد گفت: اکنون که تو آمدی، تنها شدم.
بr
پیش از آنکه سقراط را محاکمه کنند از وی پرسیدند:
بزرگترین آرزویی که در دل داری چیست؟
پاسخ داد: بزرگترین آرزوی من این است که به بالاترین مکان آتن صعود کنم و با صدای بلند به مردم بگویم:
ای دوستان، چرا با این حرص و ولع بهترین و عزیزترین سال های زندگی خود را به جمع ثروت و سیم و طلا می گذرانید،
در حالیکه آنگونه که باید و شاید در تعلیم و تربیت اطفالتان که مجبور خواهید شد ثروت خود را برای آنها باقی بگذارید، همت نمی گمارید
hebezahra.blog.ir