دلم برای دخترانه های وجودم تنگ شده

.

برای شیطنتـــــــ های بی وقفه،بی خیالی هر روزه،

.

ناز و کرشمه ی من و آیینه،خنده های بلنــــد و بی دلیل،
.

برای آن احساساتــــــــ مهار نشدنی…

.

girl (2)

.

حالا اما… دخترکــــــــــ حساس و نازک نارنجی درونم
چه بی هوا این همه بزرگـــــــ شده..

.

چه قدی کشیده طاقتم… ضرب آهنگ قلبــــــــم
چه آرام و منطقی میزند…!

.

چه شیشه ای بودم روزی، حالا اما به سختـــــــ شدن
هم رضا نمیدهم،به سنگـــــــ شدن می اندیشم
اینگونه اطمینانش بیشتــر است!!!

.

جای بستنی یخی های دوران کودکی ام را
قهوه های تلــــخ و پر سکوتــــــــ امروز گرفته است.

.

girl (1)

.

این روز ها لحن حرف هایم آنقــــــدر جدی شده
که خودم هم از خودم حسابـــــــ میبرم…

.

در اوج شادی هم قهقهه سر نمیدهم و به لبخندی
اکتفا میکنم…چه پیشوند عجیبی است کلمه ی خانــم،

.

همین که پیش اسمت می نشیند تمام
سرخوشی و بی خیالیت را از تـــو میگیرد

.

و به جایش وزنه ی وقـــــار و متانتــــــــ را
روی شانه ات میگذارد،نه اینکه این ها بد باشد،

.

نه، فقط خدا کند وزنشان آنقـــــدر سنگین نشود

.

که دخترکـــــ حساس و شیرین درونم
زیر سنگی بمیرد

.