-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 اردیبهشت 1395 18:07
ﺑ ﺎﻻخره یکروز به آرزوی بچگی اﺵ ﺭﺳﻴﺪ درصف اول نماز جلوتر از پیش ﻧﻤﺎﺯ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩ و همه به ﺍﻭ اقتدا ﻛﺮﺩﻧﺪ نماز که تمام شد همه به سمت او رفتند چقدر عزیز شده بود.. بعد از چند قدم که حرکت میکنند کسی فریاد میزند: ﺑﻠﻨﺪ ﺑﮕﻮ لااله الا الله..
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 اردیبهشت 1395 18:06
آقــــا جـــان؛ بـبـخـش کـه بـا یـک حـرفِ قـبـیـلـه ی مـایـاهـا ؛ یـادمـان رفـت کـه؛ بـی آمـدن تـو؛ دنـیـا تـمـام نـمـی شـود ... السلام علیک یا أباصالح المهدی ادرکنی «عج»
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 اردیبهشت 1395 17:55
خـدایـا ! من هـمانی هسـتم که وقت و بی وقت مزاحمت می شوم . همانی که وقتی دلش می گیرد وبغضش می ترکد،می آیدسراغت من همانی ام که همیشه دعاهای عجیب و غریب می کند . و چشم هایش را می بندد و می گوید : من این حرف ها سرم نمی شود! باید دعایم را مستجاب کنی ! همانی که گاهی لج می کند و گاهی خودش را برایت لوس می کند ! همانی که...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 اردیبهشت 1395 17:55
باب الجواد راه ورودی به قلب توست حاجت رواست هرکه از این راه میرود السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 اردیبهشت 1395 02:51
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 اردیبهشت 1395 02:49
میگفتند باران که می بارد بوی خاک بلند میشود... اما اینجا باران که میزند فقط بوی خاطره ها می آید .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 اردیبهشت 1395 02:45
ای جوان حرمت دست های پینه بسته ام را نگه دار روزی همین دست ها نان آور خانه ای و در دست های معشوقی بوده است و این است روزگار...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 اردیبهشت 1395 02:44
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 اردیبهشت 1395 02:43
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 اردیبهشت 1395 02:42
مـטּ از تـو هیـچ نـمـے خـوآهم فَقـط . . . فقـط بــہ ڪـسے ڪـہ عـآشـقـانــہ دوسـتَـت دآرد بگـو حـلآلـم ڪُنـد اگـر هنـوز شـب هآ ٬ بـآ یــ ــــــــآد تـو مـے خـوآبـم . . .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 اردیبهشت 1395 02:40
سر خاک من...!! اونی که بیشتر اذیتم کرد بیشتر گریه میکنه...!! اونی که نخواست ما رو بالاخره میاد دیدن جسدم...!! اونی که حتی نیومد تولدم زیر تابوتمو گرفته...!! اونی که سلام نمیکرد میاد برا خدافظی...!! عجب روزیه اون روز...!! حیف که اون موقع خودم نیست م ...!!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 اردیبهشت 1395 02:37
به پاس تمام مهربانیهایــــت هربار که از ذهنم می گذری بهترین ها را از خدا برایت آرزو می کنـــم. ..
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 اردیبهشت 1395 02:36
((پست ثابت )) وقتــــی مــی گویـــمـــ : برایـــمــ دعــا کــــن یـــعنـــی کـــمـــ آورده امـــ . . . یــعنــــی دیــگـــر کـــاری از دستـــ خـــودمـــ بــرای خـــودمـــ بـــر نــمــی آیــــد ! برایم دعا کن.. .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 اردیبهشت 1395 02:35
شب عملیات سیدی را دیدم که مدام سربندش را عوض می کرد گفتم علت کارت چیست؟ گفت به دنبال سربند با نام مبارک مادرم می گردم .فردای عملیات جسدش را دیدم که سربند یا زهرا(سلام الله علیها) برسر داشت و تیر بر سجده گاهش نشسته بود .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 اردیبهشت 1395 02:34
دلتنگم... دلتنگم ، مثل مادر بی سوادی که دلش هوای بچه اش را کرده ولی بلد نیست شماره اش رو بگیره ... !
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 اردیبهشت 1395 02:32
بسم رب الشهدا و الصدیقین شهادت ، یک لباس تکسایز است ... صادق به آقا مرتضی گفت: باب شهادت هم دیگر بسته شد ... جنگ تمام شده بود آقای آوینی ولی جواب داد: اینطور نیست، شهادت یک لباس تکسایز است. هر وقت و هر زمان اندازهات را به لباس شهادت رساندی، هر جا که باشی با شهادت از دنیا میروی صادق گنجی را چندماه بعد وهابیون توی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 اردیبهشت 1395 02:31
دلم سوخت برای پسرک!!! وقتی گفتم: کفش هایم را خوب واکس بزن!!! گفت: ... خیالت راحت !!! ... مانند سرنوشتم برایت سیاهشان میکنم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 اردیبهشت 1395 02:28
آستیــــــن خالــــــے ات نشــــــان از مردانگــــــے ست.. با ایــــــن دو دســــــت ســــــالم، هنوز نتــــــوانسته ام یــــــک قنــــــوت اینــــــچنینے بخــــــوانم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 اردیبهشت 1395 02:25
باران را دوست دارم... اما نه زمانیکه کودکی فقیر از شستن سنگ مزار نان میخورد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 اردیبهشت 1395 02:24
پدری با بغض میگفت: پسرم هر شب ،شامش را به اتاق می برد و به پدر بازیهایش می گوید: چقدر کبابش خام است! منکه نان خالی میخورم!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 اردیبهشت 1395 02:21
خدایا ... بابت آن روز که گلایه کردم متاسفم ...!!! من عصبانی بودم برای انسانی که تو میگفتی ارزشــــَش را ندارد و مــــــــــن پا فشاری می کردم ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 اردیبهشت 1395 02:20
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 اردیبهشت 1395 02:19
دخـتـری را کـه پـدر در سفـر است همــهٔ چشـم امیـدش بـه در است سلام بر دختر سه ساله که درسِ انتظار را با سن کوچکش به منتظران آموخت آموخت که چگونه می باید منتظر باشند منتظرانِ مهدی از رقیه بیاموزید که به متاع دنیوی به آب به غذا به لباس به ... به هیچ چیز نفروخت بابایش را و از کربلا تا خرابه شام فقط و فقط بابای خود را می...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 اردیبهشت 1395 02:17
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 اردیبهشت 1395 02:15
میدانم روز مرگم غمگین خواهى بود ! نه براى من من که مدت هاست رفته ام ... براى خودت ! دیگر کسی نیست که با تمام وجود تو را دوست بدارد دیگر کسی نیست که بی محلى هایت را طاقت بیاورد . دیگر کسی نیست که براى دیدن لبخند زیبایت دنیا را به رقص بیاورد دیگر کسى نیست که خدایش باشى که پرستش ات کند غمگین میشوى نه براى من براى خودت !...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 اردیبهشت 1395 02:13
چشمان عروسکم را می گیرم نمی خواهم مثل من ببیند و حسرت بکشد می ترسم بهانه گیر شود
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 اردیبهشت 1395 02:12
خـدایـا ! من هـمانی هسـتم که وقت و بی وقت مزاحمت می شوم . همانی که وقتی دلش می گیرد وبغضش می ترکد،می آیدسراغت من همانی ام که همیشه دعاهای عجیب و غریب می کند . و چشم هایش را می بندد و می گوید : من این حرف ها سرم نمی شود! باید دعایم را مستجاب کنی ! همانی که گاهی لج می کند و گاهی خودش را برایت لوس می کند ! همانی که...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 اردیبهشت 1395 02:10
باب الجواد راه ورودی به قلب توست حاجت رواست هرکه از این راه میرود السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 اردیبهشت 1395 02:09
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 اردیبهشت 1395 02:07