ای سبز پوش کعبه دلها ظهور کن
از شیب تند قله غیبت عبور کن
درد فراق روی تو ما را ز غصه کُشت
چشم انتظار عاشق خود را صبور کن
شاید گناه خوب ندیدن از آن ماست
فکری برای روشنی چشم کور کن
یک شب بیا برای رضای خدا خودت
غم نامههای سینه ما را مرور کن
یک شب بیا به خلوت دلهای بیقرار
جان را ز شوق آمدنت پر سرور کن
ای گل ز یمن مقدم خود باغ سینه را
لبریز از طراوت و عطر حضور کن
آقا! به جان مادر پهلو شکستهات
دل را ز تنگنای غم و غصه دور کن
ای آفتاب مشرقیام، شام واپسین
تاریکی وجود مرا غرق نور کن
خلوتنشین باور تنهاییام تویی
ای سبزپوش کعبه دلها ظهور کن
فروغ بخش شب انتظار، آمدنی استرفیق، آمدنی غمگسار آمدنی است
به خاک کوچه دیدار، آب می پاشندبخوان ترانه، بزن تار، یار آمدنی است
امشب، کوچه های سامرا، چراغان میلاد کسی است
که با آمدنش، حجت را بر زمینیان تمام می کند.
او می آید و فرشتگان مقرب، با کاسه هایی
از آب و شکوفه، به چشم روشنی نرجس می آیند.
می آید و جهان به پیشوازش می شتابد با سبدهایی از یاس سپید.
طوفان ها فرو می نشینند و زمستان، خانه خراب نفس های
اردیبهشتی اش به دوردست ترین کوه ها می گریزد.
ای موعود دل های خسته! تو می آیی و
روزهای پیرمان، جوانی از سر می گیرند.
کجاوه بهار، فرود می آید در کوچه های پر درخت انتظار.
با تو خزانی نیست و خواب های آشفته باغ
به رؤیای سبز رویش بدل می شود.
نامت، سپیده ای است که دهان آسمان را متبرک می کند.
نگاهت، حماسی ترین چشم ها را به فروتنی وا می دارد.
بازگرد تا دیوار بلند انتظار، فرو بریزد، تا پنجره ها
به سمت روشن ظهورت گشوده شوند و سینه
سرخان غریب، بر بام عدالتت ترانه آشنایی سر دهند.
ای مسافر سال ها!
بی تو لحظه هایمان در غبار فراموشی مدفون است.
بی حضورت، زندگی، تکراری است بیهوده
که تیغ های رخوت بر تاروپودمان می زند.
بادهای وحشی، بر پیکر نازک شکوفه هامان
فرود می آیند و به خاکشان می ریزند.
تو در کجای زمان پنهان شده ای که ثانیه هامان به
جست وجویت از پا افتاده اند؟
باز آی که صبر از کف داده و رنجور،
کوچه های انتظارت را به مویه نشسته ایم.
رواق منظر چشم من، آشیانه توست
کرم نما و فرودآ که خانه، خانه توس